که نشده...
***
بالاخره تموم شد...
***
نمی مونه غم و شادی این دنیا
آقای مهربانی ها سلام
هوای سنگ های سرد کف آنجا را دارم. سرمای نیمه شب و خنکای دم صبح. بیداری های زورکی و دعاهای غریب. نواختن غریب را.
اینجا بی شما هیچ چیز سر جایش نیست.
با آدمها باید چه کرد آقا؟ در یک سر کسانی هستند که خود را گرفتارشان می بینم و ناچار از رعایتم. و در سر دیگر کسانی که می خواهم با ایشان باشم و محدودم می کنند و به نوعی دیگر مجبور به رعایتم. و در ضلع سوم کسانی که نمی دانم برای دوام و توسعه ی رابطه باید چه کار کنم. :) چه روزگار عجیبی. این گره هم مثل بقیه ی گره ها فقط با دستان شما باز می شود.
این ظاهر الصلاحی عجیب دامنگیر است... خسته از کشیدن بار این تضاد هستم. و بی قرار روزی که یکدل و یکرنگ باشم...
خوشحالم که وضعم با "آن سه زن" به قرار رسیده. خدا را شکر. و دعا می کنم این قرار فعلا برقرار بماند.
شما صاحب قرارید. بکم ینزل الغیث.
سلام
آقای مهربانی ها سلام
من باز هم پیش شما ایجنت فرستادم تا نیابت عنی دعا کنند :) کی نوبت خودم می شود که نیابت عن بقیه دعا کنم؟
لابد خیلی حال می دهد آدم با همراه همیشگی اش پیش شما بیاید ...
عالمی در دست من، من همچو مویی در برش
قطرهای خون است دل، در زیر طوفان چون کنم
در تموزم مانده جان خسته و تن تب زده
وآنگهم گویند براین ره به پایان چون کنم
چون ندارم یک نفس اهلیت صف النعال
پیشگه چون جویم و آهنگ پیشان چون کنم
در بن هر موی صد بت بیش میبینم عیان
در میان این همه بت عزم ایمان چون کنم
نه ز ایمانم نشانی نه ز کفرم رونقی
در میان این و آن درمانده حیران چون کنم
چون نیامد از وجودم هیچ جمعیت پدید
بیش ازین عطار را از خود پریشان چون کنم
این روزها روزهای پایانی است و می خواستم بخواهم دوستان کنکوری ام قبول شوند و اتفاقهای خوب برایشان بیافتد
و برای پسرها و دخترها دعا کنم که برای همسری به خدا تکیه و توکل کنند تا شرمنده ی خودشان و خدایشان نشوند
و بخواهم که ... حسن ظن دیگران با صلاح باطن حقیر همراه باشد، و همراهی ام با دیگران به قدر وسع و همدلی مان باشد نه اسباب زحمت و تعب، و رفیق و هم دردی موافق باشم و رفیقانی همدرد و موافق داشته باشم
و پیدا شوم
لطفا دعایم، دعایمان کنید و دستمان را بگیرید
سلام
آقای مهربانی ها سلام
اکنون که می نویسم دلم از خاطر غنچه ها تنگ تر است ...
گره گشایی شما زبانزد است
این گره را با دست مهربانتان باز کنید لطفا، و به پنجره فولاد خودتان گره بزنید
این گم شدن ها، آخرش پیدا شدن در صحن شما باشد، لطفا ...
سلام
پ.ن: یاد شما، نگاه شما مثل آب روی آتش است
فامن له لوط و قال
انی مهاجر الی ربی
انه هو العزیز الحکیم
پ.ن: جهت خالی نبودن عریضه
ما گم شدیم