تا سپیده

کفی بی عزا ان اکون لک عبدا، و کفی بی فخرا ان تکون لی ربا

تا سپیده

کفی بی عزا ان اکون لک عبدا، و کفی بی فخرا ان تکون لی ربا

تا سپیده

جاذبه خاک به ماندن میخواند و آن عهد باطنی به رفتن
عقل به ماندن میخواند و عشق به رفتن...
و این هردو را خداوند آفریده است تا وجود انسان را در آوارگی و حیرت میان عقل و عشق معنا کند

طبقه بندی موضوعی
آخرین مطالب
آخرین نظرات
  • ۳ ارديبهشت ۹۸، ۱۰:۲۰ - مجله اینترنتی چفچفک
    یا رب...
دنبال کنندگان ۸ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید

e64-من مددک

شنبه, ۸ اسفند ۱۳۹۴، ۱۲:۵۶ ق.ظ

حضرت رضا سلام

به قول یکی از بچه ها مرور خاطره ای از آینده چه زیباست (نقل به مضمون)

نگاه کردن به سقاخانه اسماعیل طلایی، ولوله ی جماعت اطرافش، سروصدا، آرامش، اصلا همه ی رنگها و صداها آنجا آرام اند

بهارستانی است صحن و سرای شما، باغ نگارین است. از تشعشع شماست این همه زندگی، درخشندگی

خوشا جانی که در آتش نشیند آقا، خوشا آتشی که شما به جانها می اندازید

خوشا دستگیریتان، خوشا آنان که دستشان را گرفته اید، خوشا آنها که پر کشیده اند

خوشا ما، که سهممان از تابش شما گفتن این حرفهای باد کرده و گوش کردن به همهمه ی حرم است، که صدای بال ملائک در آن نهان است

بنا این بوده که حرف از دیگران باشد و من، نه منِ خالی. اما اگر گاهی خودمان را خالی نکنیم می ترکیم آقا.

حرف حرف دیگران است... می بینم هرچه دعا بخواهم بکنم پیش از این به ایشان داده اند!

خدایا بهترش را عطا کن، بیشترشان کن، دوامشان بخش، پایدارشان کن، بخواه جاری باشند، دلشان گرم و پایشان رونده باشد، به تو نزدیکتر شوند.

ظرف وجود من برعکس آنها کوچک است آقا. به یک قطره لبریز می شود. داخل یک دایره گیر افتاده و هی از این طرف به آن طرف می دود... می دوید... می دود. پیداست که نمی یابد. سیلی خور خاک و بادیم آقا.

این جور افتان و لغزان از هیچ هم کمتریم. چندسالی است گیر افتاده ایم. (دیدید ناتوانیم، دیدید هی زمین می خوریم؟ دیدید نشد...)

کاش از آن بینشها داشتیم که بتوانیم کنار هم چیزها را تحمل کنیم. کاش از آن صبرها داشتیم که طاعت را بتوانیم و از معصیت بگریزیم. کاش از آن صبرها داشتیم که راه را تا آخر برویم. کاش از آن بینشها داشتیم که پادرازی نکنیم و فراتر از حد نرویم. کاش قرص بودیم. کاش ...

خدایا این بینشها و صبرها را به شان داده ای، بیشتر به شان ببخش. خدایا، او را به خودش و خودت برگردان.

کاش خالی بشویم با این دعاها برای دیگران، از حقد و حسد

حضرت رضا، کمک کن از این دایره بسته بیرون آییم. کمکمان کن

(این چندتا کار خورد و آن یکی دو مقاومت بزرگ را هم مددی...)

سلام

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۴/۱۲/۰۸
الاحقر

نظرات  (۳)

بسم الله

خوش بحالشان:
 می بینم هرچه دعا بخواهم بکنم پیش از این به ایشان داده اند!

خدای مهربان عطا کناد:
کاش از آن صبرها داشتیم که راه را تا آخر برویم.

در خوب خونه ای را زدید. جای خوبی رو انتخاب کردید. ندیدم رئوفتر و انیس تر از این صاحبخونه. فدای خاک پای زائرش.
برای ما هم دعا کنید.

پاسخ:
محتاجم
۲۸ آبان ۹۵ ، ۲۲:۵۴ منم ... تو گلبانگ شکـــــوفایی :)
شب های روشن
از فرزاد موتمن

برای "ورود به بیست و پنج سالگی"

پاسخ:
زیاد می بینمش

شما؟
این مال کی بوده؟

پاسخ:
تاریخ که مشخصه، احتمالن یه چیز به خصوصی بوده... ولی اصلن یادم نیست ذهنیاتم یا اتفاقات رو یا حرفها رو 
اما احتمالن جمعه بوده دیگه

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی