تا سپیده

کفی بی عزا ان اکون لک عبدا، و کفی بی فخرا ان تکون لی ربا

تا سپیده

کفی بی عزا ان اکون لک عبدا، و کفی بی فخرا ان تکون لی ربا

تا سپیده

جاذبه خاک به ماندن میخواند و آن عهد باطنی به رفتن
عقل به ماندن میخواند و عشق به رفتن...
و این هردو را خداوند آفریده است تا وجود انسان را در آوارگی و حیرت میان عقل و عشق معنا کند

طبقه بندی موضوعی
آخرین مطالب
آخرین نظرات
  • ۳ ارديبهشت ۹۸، ۱۰:۲۰ - مجله اینترنتی چفچفک
    یا رب...
دنبال کنندگان ۸ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید

۷ مطلب در تیر ۱۳۹۴ ثبت شده است

دست بردار آقا! دست بردار! این چه نوع مسخره بازی ایست؟ از این ایمانی که برای خودت ساخته ای و به درد عمه ی شمر هم نمی خورد دست بردار! مثل موش شده ای لب خمره ی روغن...

شبیه بچه ی یک ساله ای هستم که اسباب بازی های گروه سنی 10 ساله ها را دم دستش گذاشته اند...

۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۹ تیر ۹۴ ، ۲۱:۰۰
الاحقر

خدایا غلط کردم خواستم از تنهایی درآم

تنهاییامو به من برگردون

خدایا بین اهل آسمان مشهورترم کن تا اهل زمین، بگذار نشناخته باشم، گمنام باشم

روده درازی هایم را ببخش

محتاج غیرم نکن، قانع و شاکرم بدار، و به رضاً بقضائک نزدیکم کن

و آدمم کن بعد ببرم

حق الناس زیادی را که باید ادا کنم، کمکم کن


!

تمام من در همین یک علامت خلاصه می شود

و گاهی وقت ها هم با یک ؟ ترجمه می شوم

آهای آقای دکتر مشهدی عزیز من

می دانید، تفاوت کلمات با علامات، در این است، که تفسیر علامات و نا مفهوم بودنشان چندین برابر است، غامض اند، نه یک غامض خوب، یک غامض بد، بدترین بد

شاید هم غامض منم، ... یعنی منم که غامض می بینم یا ساده


***

روی دیوار اتاقم نوشته ام نا امیدی گناه است (جایی خواندم کفر است حتی)

من به تو محتاج هستم، تو به من مشتاق هستی؟

یادم باشد پشت این عکس اخیرت بنویسم: خیلی ممنون که حالی ام می کنی به هیچ دردی نمی خورم، هر چی حس می کنم غلط و اشتباه است،

۱۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ تیر ۹۴ ، ۱۸:۲۴
الاحقر
به این نتیجه رسیده ام که چیزی داریم به اسم "ظرفیت دوست داشته شدن"
این که بتوانی بگذاری بقیه بهت محبت کنند! محبتشان را بفهمی، پاسخ مناسب بدهی، پایدارش کنی، محبتشان را اجازه دهی
مثلا هنرمندان و ورزشکاران. باید در خودشان ظرفیت دوست داشته شدن ایجاد کنند

مثلا من خیلی ظرفیت دوست داشته شدن ندارم، قاطی می کنم، هار می شوم و میزنم محبت کنندگان را شل و پل می کنم. خاله خرسه ای هستم برای خودم! راهکار فعلی این است که نقش فعالتری ایفا کنم و دور و برم را الکی شلوغ نکنم

***

تحریمهای تسلیحاتی رو هم برداشتن
شما نمی خوای سپر موشکی ات رو برداری؟؟
۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۳ تیر ۹۴ ، ۲۱:۳۸
الاحقر

ابوحمزه عجب دعایی است، عجب دعایی است. چه تعبیرات بکری دارد

و راحل الیک غریب المسافه

و سبل المطالب الیک مشرعه

یا جایی که می فرماید اگر می دیدم که تو مرا می بینی گناه نمی کردم

یا جای دیگر که می گوید: تو هستی که می شنوی فریاد فریادکنندگان را...


مدتی است که درگیر موضوعی شده ام که اسمش را گذاشته ام "ادای دینداری". احساس می کنم همه داریم ادای دینداری را در می آوریم و از خود دین دوریم. ظاهر را چسبیده ایم و باطن را رها کرده ایم. از این مجموعه ی عظیم انسان ساز، به یک قاشق کوچک بسنده کرده ایم. جنبه های متعدد مختلفی دارد. فقه باید پی بنای باشکوهی شود که نمای آن مکارم اخلاق است. آن وقت ما اصلا معلوم نیست داریم کجا می رویم؟

و به طرز مشکوکی، احساس می کنم هرکاری که می کنم فکر میکنم بقیه نگاهم می کنند و قضاوتم می کنند. یا فکر می کنم ریا می شود. ... و آن کاری را که فکر می کنم درست است نمی کنم

دوست دارم از همه ی این ظواهر و قواعد، گام ها، شک ها و قضاوت ها، از همه چیز رها شوم، راحت شوم از این اذیت حضور دیگران که نمی گذارد

حجاب چهره ی جان می شود غبار تنم، خوشا دمی که از این چهره پرده برفکنم

به قاعده ی این عربهای پولدار نان به نرخ روز خور هم نیستیم که الکی تو بوق کنیم "رمضان یجمعنا" !

فقط ادا، فقط ادا... همه ی مان ادا هستیم، ادای اخلاق، ادای حق و عدالت، ادای کرامت، ادای باور، ادای علاقه، ادای همه چیز

دانه ی معنی بگیرد مرد عقل، ننگرد پیمانه را گر گشت نقل

قال الصادق(ع): صل من قطعک و اعط من حرمک و احسن الى من اساء الیک و سلم على من سبک و انصف من خاصمک و اعف عمن ظلمک کما انک تحب ان یعفى عنک فاعتبر بعفو الله عنک. الا تـرى ان شمسه اشـرقت علـى الابـرار و الفجـار و ان مطـره ینزل علـى الصالحیـن والخاطئیـن.

امام صادق (ع) فرمودند: با کسـى که از تو بریده بپیـوند و به آن کـه از تـو دریغ کرده بخشش کن و با کسى که به تو بدى کرده نیکى کـن و به کسى که به تو دشنام داده سلام کـن و باکسى که به تـو دشمنـى ورزیـده انصاف ورز و کسـى که تـو را ستـم ورزیده عفو کـن، همچنان که دوست دارى که از تـو گذشت شود. به عفو خدا از خودت عبرت گیر. آیا نبینـى که آفتابـش بر نیکان و بدان هر دو مـى تابـد و بارانـش بر شایستگان و ناشایستگان مى بارد؟

۶ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ تیر ۹۴ ، ۰۳:۲۶
الاحقر

مرگ...


                             ...می ترسم

۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ تیر ۹۴ ، ۱۵:۵۱
الاحقر
پست اخلاق

برخی توصیه‌ها و دستورالعمل‌ها از علامه قاضی

1. مرحوم علامه طباطبایی و آیت الله بهجت از ایشان نقل می‌کنند که می‌فرمود: اگر کسی نماز واجبش را اول وقت بخواند و به مقامات عالیه نرسد مرا لعن کند.

2. اما نماز شب پس هیچ چاره و گریزی برای مؤمنین از آن نیست، و تعجب از کسی است که می‌خواهد به کمال دست یابد و در حالی که برای نماز شب قیام نمی‌کند و ما نشنیدیم که احدی بتواند به آن مقامات دست یابد مگر به وسیله نماز شب.

همچنین به علامه طباطبایی فرموده بود: «ای فرزند! دنیا می‌خواهی، نماز شب بخوان و آخرت می‌خواهی، نماز شب بخوان»

3. محال است انسانی به جز از راه سیدالشهدا علیه‌السلام به مقام توحید برسد. سریان فیوضات و خیرات از مسیر حضرت سیدالشهدا علیه‌السلام است و پیشکار این فضیلت هم حضرت قمر بنی هاشم ابالفضل العباس علیه‌السلام است.

4. هر حقی که برگردنت باشد تا ادا نکنی باب روحانیت، باب قرب، باب معرفت باز شدنی نیست.

5. آقای قاضی به همه توصیه می‌کردند که اگر قبری از امام زادگان یا علما و بزرگان در اطرافتان یا شهرتان است حتماً بروید.

6. علامه قاضی می‌فرماید: اگر کسی که طالب راه و سلوک طریق خدا باشد برای پیدا کردن استاد این راه، نصف عمر خود را در جست و جو و تفحص بگذراند تا آن استاد را پیدا کند، ارزش دارد و کسی که به استاد کامل رسید، نصف راه را طی کرده است.

***

15 توصیه میرزا اسماعیل دولابی برای زندگی مومنانه

1.هر وقت در زندگی‌ات گیری پیش آمد و راه بندان شد، بدان خدا کرده است؛ زود برو با او خلوت کن و بگو با من چه کار داشتی که راهم را بستی؟ هر کس گرفتار است، در واقع گرفته ی یار است.

2. زیارتت، نمازت، ذکرت و عبادتت را تا زیارت بعد، نماز بعد، ذکر بعد و عبادت بعد حفظ کن؛ کار بد، حرف بد، دعوا و جدال و… نکن و آن را سالم به بعدی برسان. اگر این کار را بکنی، دائمی می شود؛ دائم در زیارت و نماز و ذکر و عبادت خواهی بود.

3. اگر غلام خانه‌زادی پس از سال ها بر سر سفره صاحب خود نشستن و خوردن، روزی غصه دار شود و بگوید فردا من چه بخورم؟ این توهین به صاحبش است و با این غصه خوردن صاحبش را اذیت می کند. بعد از عمری روزی خدا را خوردن، جا ندارد برای روزی فردایمان غصه دار و نگران باشیم.

4. گذشته که گذشت و نیست، آینده هم که نیامده و نیست. غصه ها مال گذشته و آینده است. حالا که گذشته و آینده نیست، پس چه غصه ای؟ تنها حال موجود است که آن هم نه غصه دارد و نه قصه.

5. موت را که بپذیری، همه ی غم و غصه ها می رود و بی اثر می شود. وقتی با حضرت عزرائیل رفیق شوی، غصه هایت کم می شود. آمادگی موت خوب است، نه زود مردن. بعد از این آمادگی، عمر دنیا بسیار پرارزش خواهد بود. ذکر موت، دنیا را در نظر کوچک می کند و آخرت را بزرگ. حضرت امیر علیه السلام فرمود:یک ساعت دنیا را به همه ی آخرت نمی دهم. آمادگی باید داشت، نه عجله برای مردن.

6. اگر دقّت کنید، فشار قبر و امثال آن در همین دنیاقابل مشاهده است؛ مثل بداخلاق که خود و دیگران را در فشار می گذارد.

7. تربت، دفع بلا می‌کند و همه ی تب ها و طوفان ها و زلزله ها با یک سر سوزن از آن آرام می شود. مؤمن سرانجام تربت می‌شود. اگر یک مؤمن در شهری بخوابد، خداوند بلا را از آن شهر دور می‌کند.

8. هر وقت غصه دار شدید، برای خودتان و برای همه مؤمنین و مؤمنات از زنده ها و مرده ها و آنهایی که بعدا خواهند آمد، استغفار کنید. غصه‌دار که می‌شوید، گویا بدنتان چین می‌خورد و استغفار که می‌کنید، این چین ها باز می شود.

9. تا می گویم شما آدم خوبی هستید، شما می گویید خوبی از خودتان است و خودتان خوبید. خدا هم همین طور است. تا به خدا می گویید خدایا تو غفّاری، تو ستّاری، تو رحمانی و…خدا می فرماید خودت غفّاری، خودت ستّاری، خودت رحمانی و… . کار محبت همین است.

10. با تکرار کردن کارهای خوب، عادت حاصل می شود. بعد عادت به عبادت منجر می شود. عبادت هم معرفت ایجاد می کند. بعد ملکات فاضله در فرد به وجود می آید و نهایتا به ولایت منجر می شود.

11. خدا عبادت وعده ی بعد را نخواسته است؛ ولی ما روزی سال های بعد را هم می خواهیم، در حالی که معلوم نیست تا یک وعده ی بعد زنده باشیم.

12. لبت را کنترل کن. ولو به تو سخت می گذرد، گله و شکوه نکن و از خدا خوبی بگو. حتّی به دروغ از خدا تعریف کن و این کار را ادامه بده تا کم کم بر تو معلوم شود که به راست ی خدا خوب خدایی است و آن وقت هم که به خیال خودت به دروغ از خدا تعریف می کردی، فی الواقع راست می گفتی و خدا خوب خدایی بود.

13. ازهر چیز تعریف کردند، بگو مال خداست و کار خداست. نکند خدا را بپوشانی و آنرا به خودت یا به دیگران نسبت بدهی که ظلمی بزرگ تر از این نیست. اگر این نکته را رعایت کنی، از وادی امن سر در می آوری. هر وقت خواستی از کسی یا چیزی تعریف کنی، از ربت تعریف کن. بیا و از این تاریخ تصمیم بگیر حرفی نزنی مگر از او. هر زیبایی و خوبی که دیدی رب و پروردگارت را یاد کن، همانطور که امیرالمؤمنین علیه السلام در دعای دهه‌ی اول ذیحجه می فرماید: به عدد همه چیزهای عالم لا اله الا الله

14. دل های مؤمنین که به هم وصل می‌شود، آب کُر است. وقتی به علــی علیه السّلام متّصل شد، به دریا وصل شده است...شخصِ تنها ، آب قلیل است و در تماس با نجاست نجس می شود ، ولی آب کُر نه تنها نجس نمی شود ، بلکه متنجس را هم پاک می کند."

15. هر چه غیر خداست را از دل بیرون کن. در "الا"، تشدید را محکم ادا کن، تا اگر چیزی باقیمانده، از ریشه کنده شود و وجودت پاک شود. آن گاه "الله"را بگو همه ی دلت را تصرف کند.
۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ تیر ۹۴ ، ۱۱:۲۹
الاحقر

بعضی وقتها هست که دلم می خواهد چیزهایی بنویسم. مثلا از فوت شوهر عمه ام و حسهایی که داشتم در آن چند روز، یا خیلی چیزهای دیگر که نه عنوانش یادم می آید و نه محتوایش. کاملا فراموش شده اند. وقتی در همان لحظه قلم به دست نگیرم یا پای کیبورد ننشینم، آن چیز، حس یا فکر یا ایده یا هرچیز (که اتفاقا خیلی پرمعنی و عمیق، و در لحظه ی ظهورش همه چیز و همه ی دنیا به نظر می رسد)، از دست می رود. می رود که می رود... اما نه، نمی رود. دردش می ماند به جا. نه حسرت است و افسوس، نه رنج و عذاب، یک درد است! حالا کار نداریم که این حرفها چه ارتباطی می توانند داشته باشند به لکی لا تأسَوا علی مافاتکم و لا تفرحوا بما آتاکم. کلی فکر نیمه تمام دارم، متنهای پایان نیافته، ایده های پیگیری نشده. آرزوهایی، روزهایی که نیامده اند ولی از دست رفته به نظر می رسند. وقتهایی بود که نوشتن راحت بود، فکر کردن و ایده داشتن تمام دنیا بود، تلاش کردن straight-forward ترین چیز دنیا بود! زیاد نبود، ولی اینقدر هم کم نبود... شاید هم اینها فقط یک حس است که دارم و صرفا مانع می شود از آنچه واقعا هستم. ما کان مضی، ما سیأتیک فأین؟ فاغتنم فرصة بین العدمین. به تجربه فهمیده ام که آدم را تنهایی هایش می سازد. تنهایی هایش قوت می دهد برای بقیه ی وقتهایش که با دیگران است. یا نیست. به هر حال تنهایی چیز لازم و مقدسی است. مثل مرگ می ماند. همانطور که لازم است پیش از مردن مرد، پیش از تنها شدن باید تنهایی چشید. اما در تنهایی هایم چیزهایی از دیگران سنگینی می کنند. حقوق ادا نشده. اینها را می شود حل کرد. اما چیزهای تلخ دیگری هم هست که مرا در خود می کشد. تردیدهای مردابی...

این مدل نوشتن دقیقا مدل غوطه خوردن هایم است. که به نظر می رسد باید عوض شود. چه وقتی می نویسم چه وقتی می اندیشم.

حالا هرچی، مهم تر از همه این است که وقتی آدم می نویسد باید جزمیت داشته باشد. نباید هر چرندی را نوشت!! حالا باید بروم متنهای ناتمامم را تمام کنم...

+and you can try to stick to what you know, even a smallest bit

+I am close, to the moment that I can tell you, hoping you are not far

شوقی که بند بند وجودم برای مداد دست گرفتن و کشیدن، یا ساختن دارد، یا برای فکر کردن به همسانی رویه ها و رویدادها، و تفلسف...

یک قسمت فراموش شده از ماه رمضان این است که این ماه ماه خلوت است بین رب و مربوب، عبد و معبود، بین من و خدایم.

دارم فکر میکنم که فقه چه دایره ی کوچکی از دینداری است. و من را نباید فقه معنی بکند

۶ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۷ تیر ۹۴ ، ۱۶:۵۹
الاحقر