e82-من امل
شنبه, ۲۵ ارديبهشت ۱۳۹۵، ۱۰:۴۳ ق.ظ
آقای مهربانی ها سلام
هوای سنگ های سرد کف آنجا را دارم. سرمای نیمه شب و خنکای دم صبح. بیداری های زورکی و دعاهای غریب. نواختن غریب را.
اینجا بی شما هیچ چیز سر جایش نیست.
با آدمها باید چه کرد آقا؟ در یک سر کسانی هستند که خود را گرفتارشان می بینم و ناچار از رعایتم. و در سر دیگر کسانی که می خواهم با ایشان باشم و محدودم می کنند و به نوعی دیگر مجبور به رعایتم. و در ضلع سوم کسانی که نمی دانم برای دوام و توسعه ی رابطه باید چه کار کنم. :) چه روزگار عجیبی. این گره هم مثل بقیه ی گره ها فقط با دستان شما باز می شود.
این ظاهر الصلاحی عجیب دامنگیر است... خسته از کشیدن بار این تضاد هستم. و بی قرار روزی که یکدل و یکرنگ باشم...
خوشحالم که وضعم با "آن سه زن" به قرار رسیده. خدا را شکر. و دعا می کنم این قرار فعلا برقرار بماند.
شما صاحب قرارید. بکم ینزل الغیث.
سلام
۹۵/۰۲/۲۵