تا سپیده

کفی بی عزا ان اکون لک عبدا، و کفی بی فخرا ان تکون لی ربا

تا سپیده

کفی بی عزا ان اکون لک عبدا، و کفی بی فخرا ان تکون لی ربا

تا سپیده

جاذبه خاک به ماندن میخواند و آن عهد باطنی به رفتن
عقل به ماندن میخواند و عشق به رفتن...
و این هردو را خداوند آفریده است تا وجود انسان را در آوارگی و حیرت میان عقل و عشق معنا کند

طبقه بندی موضوعی
آخرین مطالب
آخرین نظرات
  • ۳ ارديبهشت ۹۸، ۱۰:۲۰ - مجله اینترنتی چفچفک
    یا رب...
دنبال کنندگان ۸ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید

e82-من امل

شنبه, ۲۵ ارديبهشت ۱۳۹۵، ۱۰:۴۳ ق.ظ

آقای مهربانی ها سلام

هوای سنگ های سرد کف آنجا را دارم. سرمای نیمه شب و خنکای دم صبح. بیداری های زورکی و دعاهای غریب. نواختن غریب را.

اینجا بی شما هیچ چیز سر جایش نیست.

با آدمها باید چه کرد آقا؟ در یک سر کسانی هستند که خود را گرفتارشان می بینم و ناچار از رعایتم. و در سر دیگر کسانی که می خواهم با ایشان باشم و محدودم می کنند و به نوعی دیگر مجبور به رعایتم. و در ضلع سوم کسانی که نمی دانم برای دوام و توسعه ی رابطه باید چه کار کنم. :) چه روزگار عجیبی. این گره هم مثل بقیه ی گره ها فقط با دستان شما باز می شود.

این ظاهر الصلاحی عجیب دامنگیر است... خسته از کشیدن بار این تضاد هستم. و بی قرار روزی که یکدل و یکرنگ باشم...

خوشحالم که وضعم با "آن سه زن" به قرار رسیده. خدا را شکر. و دعا می کنم این قرار فعلا برقرار بماند.

شما صاحب قرارید. بکم ینزل الغیث.

سلام

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۵/۰۲/۲۵
الاحقر

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی