تا سپیده

کفی بی عزا ان اکون لک عبدا، و کفی بی فخرا ان تکون لی ربا

تا سپیده

کفی بی عزا ان اکون لک عبدا، و کفی بی فخرا ان تکون لی ربا

تا سپیده

جاذبه خاک به ماندن میخواند و آن عهد باطنی به رفتن
عقل به ماندن میخواند و عشق به رفتن...
و این هردو را خداوند آفریده است تا وجود انسان را در آوارگی و حیرت میان عقل و عشق معنا کند

طبقه بندی موضوعی
آخرین مطالب
آخرین نظرات
  • ۳ ارديبهشت ۹۸، ۱۰:۲۰ - مجله اینترنتی چفچفک
    یا رب...
دنبال کنندگان ۸ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید

e113

سه شنبه, ۱۳ مهر ۱۳۹۵، ۱۰:۰۹ ب.ظ

فک کنم شدم مثه قوم یهود که تو بیابونا سرگردون شدن، پیدا نمیشم، تاریکی و روشنی برام مثه همن

نه مثه یوسف که چنسال بیشتر زندانی شد، یوسف پاکدامن بود، من چی...؟

دست به طلا میزنم خاک میشه، دستگیری ازم برنمیاد، هی همه چی خراب میشه، پیش نمیره هیچی، قفل شده کلن

اگه روشن ضمیری اون بیرونه و اینا رو میخونه، دعا کنه

اگه والد شفیق هست اجابت کنه که مضطرم، الان نه پس کی؟

درونم تیره شد، باشد که الان

چراغی بر کند خلوت نشینی

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۵/۰۷/۱۳
الاحقر

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی