تا سپیده

کفی بی عزا ان اکون لک عبدا، و کفی بی فخرا ان تکون لی ربا

تا سپیده

کفی بی عزا ان اکون لک عبدا، و کفی بی فخرا ان تکون لی ربا

تا سپیده

جاذبه خاک به ماندن میخواند و آن عهد باطنی به رفتن
عقل به ماندن میخواند و عشق به رفتن...
و این هردو را خداوند آفریده است تا وجود انسان را در آوارگی و حیرت میان عقل و عشق معنا کند

طبقه بندی موضوعی
آخرین مطالب
آخرین نظرات
  • ۳ ارديبهشت ۹۸، ۱۰:۲۰ - مجله اینترنتی چفچفک
    یا رب...
دنبال کنندگان ۸ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید

e5

جمعه, ۸ خرداد ۱۳۹۴، ۱۲:۴۶ ب.ظ

از راه می رسد، گرم و صمیمی است، صورتش بی نهایت مهربان است، عاشقش می شوی همان دم اول

از شانه هایش پیداست خستگی، ولی در نگاهش و صدایش فقط جوانی پیدا می کنی و بس


از زندانش که می گوید...:

بچه ها اگه این قصه قرار باشه یه خاصیت داشته باشه براتون اینه که هر آدمی یه سری نقاط قوت داره

من همیشه احساس می کردم تو هر شرایطی یه کاری از دستم برمی آید و هیچ وقت نیست که هیچ کاری نتونم بکنم

برای همین شروع کردم شعر گفتن...


***

و در آخر جمع بندی کند:

آدم زیاد ببینید

کنار کارکرده ها و قدیمی ها کار کنید

در تیمتان یک نفر مدیریت خوانده باشد


***

بعدش بنشینی ساز بزنی و کلی حال خودت و بقیه خوب شود....

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۴/۰۳/۰۸
الاحقر

نظرات  (۱)

بسم الله

با جمع بندی اش موافقم.
سازش هم اگر سه تار باشد فبها المراد.
پاسخ:
سازش تار بود، فبها المراد!

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی