تا سپیده

کفی بی عزا ان اکون لک عبدا، و کفی بی فخرا ان تکون لی ربا

تا سپیده

کفی بی عزا ان اکون لک عبدا، و کفی بی فخرا ان تکون لی ربا

تا سپیده

جاذبه خاک به ماندن میخواند و آن عهد باطنی به رفتن
عقل به ماندن میخواند و عشق به رفتن...
و این هردو را خداوند آفریده است تا وجود انسان را در آوارگی و حیرت میان عقل و عشق معنا کند

طبقه بندی موضوعی
آخرین مطالب
آخرین نظرات
  • ۳ ارديبهشت ۹۸، ۱۰:۲۰ - مجله اینترنتی چفچفک
    یا رب...
دنبال کنندگان ۸ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
وقتی وارد دانشگاه شدم از سیستم زمانی مزخرفش بدم اومد، کلاسهای به دردنخوری که وقت و بی وقت باید شرکت کرد، و خیلیاش رو وقت نماز بود
فلذا به دلیل لزوم پیش خودم گفتم حالا نماز اول وقت که نمی رسم نماز اسرع وقت می خونم و اولین کاری که می کنم وقتی آسوده شدم این باشه که نماز بخونم
اما نشد، شاید به این دلیل باشه که فقط نماز اول وقته که نماز اول وقت حساب می شه و این که در اولین فرصت نماز بخونی نماز اول وقت نیست
اما احتمال قوی دلیلش این بود که هیچ وقت آسوده نمی شدم. همیشه کلاس، تکلیف، ضعف رفتن، مراجعه به استاد و چیزهای دیگه ای بودن که خودشون رو اولویتدار نشون می دادن و نماز به تاخیر می افتاد
۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۵ آذر ۹۴ ، ۰۳:۲۴
الاحقر

یک بار دیگر بخواب می روم

با خستگی و درماندگی، با آشفتگی

بی که با خود روبرو شده باشم

یا در این لحظات آخر روز روبرو شوم

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۹ آذر ۹۴ ، ۲۳:۴۹
الاحقر

http://www.aviny.com/hadis-mozooee/ejtemai/doost.aspx


امام صادق(ع): مَن غَضِبَ عَلَیکَ ثَلاثَ مَرّاتٍ و َلَم یَقُل فیکَ سوء فَاتَّخِذهُ لِنَفسکَ خَلیلاً

هر کس سه بار بر تو خشم گرفت ولى به تو بد نگفت، او را براى خود به دوستى انتخاب کن.


امام علی(ع): لا یکونُ الصَّدیقُ صَدیقاً حَتى یَحفَظُ اَخاهُ فى ثَلاثٍ:فى نکبَتِه وَ غَیبَتِه وَ وَفاتِه؛

دوست اگر در سه مورد دوستش را حمایت نکند دوست نیست:در شدت و گرفتارى او ، در غیبت وى و پس از مرگش.


***

یادمان نمیرود آن اتفاقی که پس از رسول خدا در کوچه ی بنی هاشم افتاد

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۹ آذر ۹۴ ، ۱۲:۴۰
الاحقر

امیرالمومنین(ع):

عرفت الله سبحانه بفسخ الـعـزائـم و حل العقود و نقض الهمم؛ من خدا را به وسیله فسخ شـدن تـصـمـیـم ها و باز شدن گره ها و شکستن همت های گرفته شده شـنـاخـتم

ما جفت الدموع الا بقسوه القلوب / اشک ها خشکیده نشد مگر به خاطر سنگدلی.  ما قست القلوب الا لکثره الذنوب / دل ها جز با گناه سخت نمی شود


*چرا از بروز احساساتم/هیجاناتم می ترسم؟


راهم بده

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ آذر ۹۴ ، ۲۳:۵۷
الاحقر

و عن ذلک ما حرس الله عباده المؤ منین بالصلوات و الزکوات و مجاهدة الصیام فى الایام المفروضات تسکینا لا طرافهم و تخشیعا لا بصارهم و تذلیلا لنفوسهم و اذهابا الخیلاء عنهم .

یعنى : خداوند بندگان مؤمن را با نمازها و زکاتها و روزه هاى دشوار از کبر و خودبینى محافظت و حراست مى کند، به پیکر آنان آرامش ‍ مى بخشد، به دیدگان آنان فروتنى مى دهد، نفس آنان را رام مى سازد، دلهاى آنان را افتادگى مى آموزد، و خود پسندى را از آنان دور مى کند.

۴ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ آذر ۹۴ ، ۰۷:۵۶
الاحقر

تقابل دوام و عمق اینجور است که ما (یا من بنده) همه اش دنبال پیدا کردن معنی ای در هر چیز هستم و نمی خواهم تلف بشوم و از این چیزها. همه چیز ناب و خالص باشد و ذره ای ناخالصی تویش نباشد و مثل ماه باشد همه چیز و از تمیزی برق بزند. خیلی بلد باشم، خیلی مودب باشم، خیلی باخدا باشم، خلاصه خیلی باشم

اما این دیدگاه غلط است

در مقابل آدم تا می آید یک کار درست حسابی بکند نمی شود یا اولش می شود بعد نمی شود و خلاصه که هرکاری می آید بکند می رود روی هوا و به جایی نمی رسد. بعد فکر میکند که مشکل از اینجا بوده که آمادگی نداشته یا شناخت نداشته یا از این چیزها

که این هم غلط است

عمیق بودن چیز خوبی است اما مداوم بودن بهتر است. آنچه آدم در واقع دنبالش است و فکر می کند عمق است، دوام است. دوام عمق می آورد ولی عمق دوام نه. درنتیجه فلسفه کم است برای پا در هوا ها، و زود است برایشان. اول باید از پا در هوایی در بیایند بعد بروند دنبال معنا و این صحبتها

***

خدایا

شکرت که بخشنده ای

که بخشیده ای

خدایا گمنامم بدار، از ریا دورم بدار

به حق خالصترین بندگانت

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ آذر ۹۴ ، ۱۷:۴۱
الاحقر

and here is the truth

من هیچ وقت برای مشورت به بابایی مراجعه نکردم

وقتی هم که فهمیدم به درد چه نوع مشورتی می خوره خیلی دیر شده بود و عملا بهش بی اعتماد بودم

در واقع انتظار نا به جایی ازش داشتم

این مسئله دلیل اصلی مشکلاتی بود که به وجود اومد، البته چیزهایی دیگه ای هم وجود داشت که بهش دامن زد، مثل برخوردهای زشت، مثل شناخت اشتباه که مقصرش من نبودم، مثل تعارف داشتن و ...

*

این فکرا خواص فصل امتحاناته البته!

*

http://www.hawzah.net/fa/Magazine/View/4180/4185/26394

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ آبان ۹۴ ، ۲۱:۲۸
الاحقر
اول ما یعصی الله تعالی ست خصال: حب الدنیا، حب الریاسه، حب النوم، حب النساء، حب الطعام و حب الراحة.
*

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم

ان الذین یجادلون فی آیات الله بغیر سلطان اتاهم ان فی صدورهم الا کبر ما هم ببالغیه، فاستعذ بالله انه هو السمیع البصیر (غافر، 56)

و قال ربکم ادعونی استجب لکم، ان الذین یستکبرون عن عبادتی سیدخلون جهنم داخرین(غافر، 60)

خیلی حرفهای مهمی نهفته اس توشون. آیه ی اول میفرماید اگه دنبال حقی مجادله نکن، مجادله نشانه ی کبره

آیه ی دوم میفرماید تا جایی که می تونی خدا رو عبادت کن، به این فکر نکن که عبادتت کمه و توش حواست نیست و تو که گناه کردی عبادتت هم قبول نیست و ...

*

فک کنم توی وجودم کبر و حسد دارم

سوای اینکه دلم هزار پاره شده و راهشو نمی تونه پیدا کنه (به همین زمینیها خو کرده و آسمونو خوب نمیشناسه دیگه)

*

مثال برای قانون خلاء: کسی رو می شناختم که دلش می خواست همسر مورد علاقه اش رو پیدا کنه. اما آدمی رو که می خواست پیدا نمی کرد. برای اینکه احساس تنهایی نکنه گاهی تلفنی و گاهی با اینترنت با دیگران گپ می زد. هر کدوم از دوستهای اون یکی از صفاتی رو که اون برای فرد ایده آلش تصور می کرد داشت، اما هرگز اونی نبود که اون می خواست . به قول خودش ، سرش رو با آدمهایی که خیلی هم تو زندگیش مهم نبودند، گرم می کرد و همیشه می گفت وقتی همسر دلخواهم رو پیدا کردم این آدمهای اضافی رو از زندگیم خارج می کنم! اما من بهش گفتم طبق قانون خلاء تا تو این آدمهای اضافی رو از زندگیت خارج نکنی ،نمی تونی فرد مورد نظرت رو پیدا کنی! یعنی حتی برای دریافت یک دوست واقعی هم اول باید دوستهای الکی و غیر واقعی رو از زندگی بیرون کنین یعنی خلاء ایجاد کنین. دوست من ، اول به شدت از این تنها شدن می ترسید اما بالاخره قانون خلاء رو پیاده کرد. اون هر کسی رو که واقعا" زوج دلخواهش نبود از زندگیش کنار گذاشت.به محض ایجاد خلاء ، فرد مورد نظرش رو به طرزی معجزه آسا پیدا کرد. اون دقیقا" همون کسی بود که دوستم توی رویاهاش داشت.

۴ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۳ آبان ۹۴ ، ۰۹:۲۶
الاحقر
چیز هایی در دنیا وجود دارند که کارهای خوب و هدف های خوب را خراب می کنند، مثل غرور، مثل دروغگویی به خود، و البته مثل وسواس!
وسواس طبق تعریف تا سر حد مرگ انجام دادن کاری است که ضروری/خوب/درست است تا گندش در بیاید و از حیز انتفاع بیافتد

مثلا فکر کنم من وسواس نوشتن دارم. نوشتن و فکر کردن را ملزوم و لازم می دانم (پیش از این یافته ام) و همین اصرار بر التزام این دو کار را به جاهای باریک کشانده

(خدایا چی کردم با مشق سکوتی که بهم تکلیف کردی؟
چی شد نیافتادن الحمدلله و استغفرالله از زبان؟)
۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ آبان ۹۴ ، ۲۳:۵۴
الاحقر

چرا نمی توانم به زیارتت بیایم؟ و هر روز یادت زیادتر است؟

چرا نمی توانم دستگیری کنم؟ و هر روز کوتاهی ام به من یادآوری می شود؟

***

خدایا به قاسم

به علی اکبر

به جوانیمان رحم کن

***

استاد کسی است که یک جمله اش روزها و شبها فکر و خیالهای نا آرام تو را و نتیجه گیری های نصفه نیمه ات را جمع و جور می کند.

قیافه ی من بعد از فهمیدن این مطلب: !

با این وصف از استاد، تلاش کردن هم تعریف دیگری پیدا می کند. این سرگرمیهای من در این همه روز چیز به خصوصی نبوده اند که بیارزند. تلاش نبوده اند اصلا. و این یعنی من سالهاست که سرگردانم مثل شتر و خیال می کنم (باز هم مثل شتر!) که دارم زورکی می زنم و تلاشکی می کنم و راهکی به جایی می برم...

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۰ مهر ۹۴ ، ۲۰:۰۹
الاحقر