امام رئوف سلام
دیشب صحبت از ظواهر(!) بارگاه شما بود. چه کسی چه ساخته و چه کسی چه پرداخته.
درست است. ما هم خاطره هایمان را با کنگره ها و اسلیمی ها، به چراغدان ها و آینه کاری ها ساخته ایم. اما نیاید آن روز که گم کنیم خاطره ها را به چه کسی گره زده ایم. نیاید... سلام الله و صلواته علیکَ و علی آبائک و علی اولادک و علی حجته
خبر تازه ای نیست. که ندانید :) شدهام خراب و بدنام و هنوز امیدوارم، که به همت عزیزان برسم به نیک نامی
مدام لنگ می زنم آقا. خیییلی افتان و خیزان. مدام یادم می رود قرارهایمان. هی عقب می افتم. عقب و عقب تر. مدام یادم می رود. و مدام چیزهای دیگری یادم می آید که عقبم می اندازند. (مثالش همین صبح شنبه شدنِ شب جمعه... و مثالهای دیگری که بهتر می دانید)
شما که نزدیکترید، می دانید، خب سخت است... تا الان خیلی نتوانسته ام (اگر نگویم اصلن نتوانسته ام)
گر تو نگیریم دست کار من از دست شد، زانکه ندارد کران وادی حیران/هجران من
چی کار کنم که یادم نرود؟ چی کار کنم که بهتر بتوانم؟ کوتاهی از من است که این حرفهای ساده ی "خب یادت نرود" و "خب انجام بده" را نمی فهمم یا نمی توانم، یا سرّ باریک تری هست؟ در این شب سیاهم، گم گشته راه مقصود، از گوشه ای برون آی ای کوکب هدایت
البته صحیح نیست، چشم با باید باز شود. پا باید رونده بشود.
...
به هر حال، در بیابان فنا گم شدن آخر تا کی؟ ره بپرسیم مگر پی به مهمات بریم
این دل خراب کی یک-دله می شود؟ چه کار کنم که یک دله بشود. این روزها حتی یادم رفته که چی باید ازش بیرون برود و چی بیاید تویش. سرِ چی باید دل را یک دله کرد. آری سر هر چیز، اما آن "یک" چیزی که "یک" است پس کجاست؟ چرا نشانش را نمی یابم؟ یادم رفته است حتما. از کی یادم رفته. اصلا هیچ نشانی نگذاشته وقتی رفته... یعنی بعضی چیزها اینطوری می روند، که هیچ وقت برنگردند؟...
:(
به ناامیدی از این در مرو.
آقای مهربان، آقای دستگیر عزیز. غیر از شما که کسی را نداریم؟ پیش خدا بخواهید که کنار این همه مومن نازنین صاحب آبرو و زنده، ما افتاده های نیمه جان را هم به راه راه دهند. این همه گم و گور ماندن بد عاقبتی است. و بنده نادم است. حقا نادمم. حقا.
شفای دل را از صاحب دل ها باید بخواهم. خدای مهربان صاحب القلوب، این عرصه برای شماست و شما. ایستادن رو به قبله اش با ماست. چرخیدن دور کعبه اش با ماست. پذیرفتن این پیاده و یکتایی (موحد!) کردنش با شماست و شما. این همه ولگردی الکی ... خسته ام. خدایا بپذیر.
آقای مهربان مهربان. لطفا، به بزرگواری ای که به آن شناخته شده اید، پیش خدا بخواهید، که دلمان یک ذره بهتر شود. و بهتر بماند. (یا کلا بهتر شود و بماند. اگر قابلیتش را داریم)
پیش خدا بخواهید به آبروی شهدا، در راه بمانیم. هر روز یک ذره جلو برویم. در راه بمانیم. در راه بمانیم. یادمان نرود قرارها. (مثل غفیله که به یاد انداختید)
این روزها خیلی خوب است آقا، چون شما هستید. چون خدا کمک می کند. دوست داشتنی هستند به دوست داشتنی بودن شما. به پرستیدنی بودن خدا. خدایا شکرت.
سلام