تا سپیده

کفی بی عزا ان اکون لک عبدا، و کفی بی فخرا ان تکون لی ربا

تا سپیده

کفی بی عزا ان اکون لک عبدا، و کفی بی فخرا ان تکون لی ربا

تا سپیده

جاذبه خاک به ماندن میخواند و آن عهد باطنی به رفتن
عقل به ماندن میخواند و عشق به رفتن...
و این هردو را خداوند آفریده است تا وجود انسان را در آوارگی و حیرت میان عقل و عشق معنا کند

طبقه بندی موضوعی
آخرین مطالب
آخرین نظرات
  • ۳ ارديبهشت ۹۸، ۱۰:۲۰ - مجله اینترنتی چفچفک
    یا رب...
دنبال کنندگان ۸ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید

این هفته متوجه ضعف هایی در خودم شدم.

با آشناهای نسبی (آشناهای درجه 2 در مقابل آشناهای درجه 1) رفتار خوبی ندارم. مثلن بهشان سلام نمی کنم اگر ببینمشان یا هنگام خداحافظی نادیده می گیرمشان.

این اتفاق روزی که رفتم کتاب بخرم افتاد.

(البته بعضن در دام صحبت طولانی با آدمهای آشنا می افتم)


یک بار هم در کوچه با بچه ها می رفتیم که زنی را دیدم که به زحمت باری می برد.

خب کمکش نکردم.


تحلیلم از این موقعیت ها این است که من با یک خروجی حتمی اخلاقی و یک خروجی محتمل اخلاقی روبرو هستم.

خروجی حتمی فایده ی کار خوبم است. کمک کردن یا سلام و خداحافظی اثر مثبتی در طرف مقابل (و در من) دارد.

خروجی محتمل این است که اثر منفی ای باشد، مثلن گندگی در برابر دیگران یا ناراحت شدن یا عجیب تلقی شدن رفتار، که من این را نمی دانم اما ذهنم آن را بزرگ و واقعی می کند.

در این حالت قطعی نبودن خروجی محتمل خود را بر امر حتمی تحمیل می کند و رفتار من را از اخلاق دور می کند.

انشاالله بتوانم این با عمل کردن، خروجی حتمی را بر خروجی محتمل اولویت دهم.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۱ فروردين ۹۶ ، ۱۸:۳۲
الاحقر

آقای مهربانی ها

سلام

***

از تو و فاصله با تو
از تو با حضوری دلتنگ
تنها مونده بغضی سنگین
که تو سینه میزنه چنگ

***

حضرت بسیار مهربان، حضرت بسیار پدر،

حرف عجیبی بود، آنکه هدف ما عوض نمیشود (صوت نهم خودشناسی) و دیدم که شده! حقیقتن آن سعادت پنداشته چنان دور از دسترس شده که غیر قابل مسّ شده، اگر کلن از هم نپاشیده باشد.

حضرت عشق، اگر تغییری ممکن است، اگر به راه آمدنی هست، چه کسی راهنماتر و به راه آور تر از شما، و چه کسی محتاج تر از من؟

این شکستگی را ببندید، این بیراهه رو را سربه راه کنید.

***

حقیقتن چه شد، که ترجمان سعادت شد یک وصال ساده، و آن وصال ساده هم خلاف آمد؟ علل آن خلاف آمدن در ظاهر معلوم اند، اما یک یا چند علت باطنی هم هستند که علتهای آن ترجمه ی بخصوص هستند و هنوز نامکشوف. و آن علت های نامکشوف بودند که در هنگام بحران شیرازه را گسستند. آن علت ها حقیقتی را وارونه یا پنهان کرده اند. آن علتها که معلوم نیست از کجا و کی سرشان پیدا شد و ... الان معلوم نیست هستند یا نه

***

سلام

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ فروردين ۹۶ ، ۰۰:۱۳
الاحقر

امشب غمگینم، نمیدونم ولی چرا

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۳ فروردين ۹۶ ، ۰۰:۲۹
الاحقر

آقای مهربانی ها

سلام

نگران جوانی ام شدم. نگران شدم. نگران شدم. نگران شدم.

سلام

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۹ فروردين ۹۶ ، ۱۷:۳۶
الاحقر

با هر بند دعای مکارم الاخلاق میشه مرد...

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ فروردين ۹۶ ، ۱۷:۴۹
الاحقر

آقای مهربانیها

آقای دستگیر

سلام

کمک کنید

بگذرد

امشب ....

(اگه الان نه پس کِی؟)

***

...

پاکش کنم؟ یا نکنم؟

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ فروردين ۹۶ ، ۰۰:۱۴
الاحقر

آقای مهربانی ها

سلام

***

دلزده ام.

ارتباط با دیگران مستلزم یک دل و دماغی است (مهمتر از دانستن راه و روشش...؟؟). این حال و حوصله به آدم اجازه می دهد بالا و پایین رابطه را تحمل کند، با کسانی که کمتر میلش می کشد رابطه ی خوبی داشته باشد، با آنهایی که بیشتر میلش می کشد بهتر وقت بگذراند و خود را اصلاح کند در این رابطه و به صلاح و فساد دیگران اهمیت دهد.

مدتهاست از آن حوصله خبری نیست، قدیمها بود، بیشتر بود. تا اینکه در یک سری برخوردها آن حوصله کلن رخت بربست و الان هم که پیدا نیست. معلوم نیست کجاست.

حضرت عشق، شما که گوش پرحوصله ی تان از حرفهای همه ی آدمها پر و دل پرحوصله ی تان همدل همه ی آدمهاست، حوصله ی مان بخشید، واسطه باشید تا حوصله ی رفته برگردد

آمین

***

سلام

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ فروردين ۹۶ ، ۲۱:۲۲
الاحقر

آقای مهربانی ها

سلام

تبریک گفتن سال نو به امام همیشه حاضر اشکال ندارد، اما شما همیشه نو هستید و نویی را به ایام گره نمی زنید، برای همین اشکال دارد. علی ای حال، نویی ما به شما گره خورده، دعایمان کنید تا نو بشویم

95 سال بهتری بود (غیر از بی زیارت بودنش...)، دستگیری کنید تا 96 هم سال بهتری باشد (چقدر پیر شده ام، پیر پیر پیر، شد 96! با بیش از ربع قرن تجربه دارم می شوم و هنوز خرم در گل است)

to be cntd ...

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱ فروردين ۹۶ ، ۲۳:۳۲
الاحقر

آقای مهربان مهربانی ها و آقایی ها

سلام، سلام ...

***

میدانید که، بیشتر از یکسال شده، خیلی بیشتر از یکسال شده که ... بعد هم هی توی چشمم برود که او و دیگری باز هم دعوت شدند و ... قَد تَکَسَّر دلی به نورتان

***

در یک مرحله ی گذار هستم (مثل همیشه که در مرحله ی گذار هستم، آخر چرا یک نفر باید در گذار منزل کند؟ کی در طوفان خانه می سازد؟ خانه نساخته ام، زمینگیر شده ام، و حالا اصلن کی گفته که در گذارم؟) و این گذار عقوبتهایی دارد.

یکی از مهم هایش، عوض شدن رابطه هاست، قطع شدن، ایجاد شدن، تغییر ماهیت دادن. برای من الان بیشترش از جنس قطع شدن است. نه می توانم در چهارچوب قبلی رابطه ها بمانم چون اصلن می خواهم از همانها بیرون بیایم و بنابراین نه می خواهم این را، و نه می توانم آنها را قلب ماهیت دهم چون آدمهایش مال یک جهان دیگر هستند، جهانی که در آن همیشه مهمان بودم و افسوس که حد نشناختم و گیر افتادم، و خب این را اخلاقی نمیدانم که برای تغییر دیگران تصمیم بگیرم و کاری بکنم

این گذار را برای اطرافیان کم خطر کنید ...

***

دوستتان دارم

سلام

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ اسفند ۹۵ ، ۰۰:۰۸
الاحقر

آقای مهربانی ها

سلام

آخرهای 95 است. تعداد مطلبها یک جوری است که انگار اولهای 95 شروع کرده باشم. یک سال شده، فکر کنم کمی هم بیشتر... یک سال می شود که هر هفته به یاد شما هستم و هنوز دیدار میسر نمی شود... کارها که دست شماست، سال آینده را جوری ترتیب دهید که بشود، چه عیبی دارد؟

***

ناراحتم. هنوز حرفهایی می شنوم که تکراری است. تکراری از چند قرن گذشته. بوی هیچ تازگی و نوآوری از آنها نمی آید. کهنه هایی که معلوم نیست سنجیده شده باشند یا حرفی داشته باشند یا شناختی از آنها حاصل شود. هنوز آخر حرفهای سیاسی "الناس علی قدر ملوکهم" است، آخر حرفهای علمی "علم 27 حرف است که ..."، آخر پندهای اخلاقی چیزی نظیر همینها...

ناراحتم، چون هزار و یک فریب با هزار و یک رنگ .... نه، هزار و یک راه با هزار و یک جذابیت و دلایل منطقی و استدلالهای فلسفی پیش رویم است و این حرفهای کهنه و احساسات زنگ زده دلم را قرص نمی کند. ناراحتم چون دلم قرص نیست.

دلم قرص نیست چون نمی توانم؟ یا قرص نیست چون حرفها بی اثر و بی رنگند؟ چرا این دینی که این همه حرکت تویش هست را منی باید داشته باشم که این همه ناتوانم؟ پس کو؟ پس کجاست؟ ...

حضرت دوست، حضرت عشق

ناراحتم. از این ضعفی که ریشه اش یا در حرکت نکردن است یا در فکر نداشتن. یا هر جای دیگر...

دستگیری کنید. این قلبها بتپند و این پاها حرکت کنند. دستگیری کنید.

الهی آمین

سلام


۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۱ اسفند ۹۵ ، ۱۵:۳۷
الاحقر