تا سپیده

کفی بی عزا ان اکون لک عبدا، و کفی بی فخرا ان تکون لی ربا

تا سپیده

کفی بی عزا ان اکون لک عبدا، و کفی بی فخرا ان تکون لی ربا

تا سپیده

جاذبه خاک به ماندن میخواند و آن عهد باطنی به رفتن
عقل به ماندن میخواند و عشق به رفتن...
و این هردو را خداوند آفریده است تا وجود انسان را در آوارگی و حیرت میان عقل و عشق معنا کند

طبقه بندی موضوعی
آخرین مطالب
آخرین نظرات
  • ۳ ارديبهشت ۹۸، ۱۰:۲۰ - مجله اینترنتی چفچفک
    یا رب...
دنبال کنندگان ۸ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید

سه آیه عجیب پایان سوره ی عنکبوت

بسم الله الرحمن الرحیم


اَوَلَم یَرَوْا اَنّا جعلنا حرماً ءامناً و یُتَخَطّٓفُ الناسُ من حولِهم، افبالباطلِ یؤمنون و بنعمة اللهِ یکفرون

و من اظلمُ ممّن افتریٰ علی الله کذباً أو کذّب بالحقّ لمّا جاءه، ألیس فی جهنّم مثویً للکٰفرین

و الّذین جٰهدوا فینا لَنَهدِیَنّٓهم سبلَنا، و انَّ اللهَ لمع المحسنین


به نظر من حرم یک مکان نیست، یک وضعیت است

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ مهر ۹۵ ، ۲۳:۵۳
الاحقر

آقای مهربانی ها

سلام

کلاسهای پنج شنبه ها نویدبخشند، دلگرم کننده اند، راهنمایند، روشنگرند، شکر بابتشان

مثلا از همین روز اولی، "وقتی از فطرت دور بشه آدم، عقل و عشقش قاطی می کنه"، "خدا از بیشترین چیزی که ناراحت میشه اینه که فراموشش کنی"، "وقتی فراموشش کنی، خودت هم یادت میره" ... و بسیاری دیگر، شکر بابتش

بله، برای من ف جای خدا رو گرفت، جای همه چیز رو گرفت (یک سوال حاشیه ای اینه که چرا اینقدر دیر به نقطه ی اعتراف می رسم، و سوال حاشیه ای بعدی اینه که چرا مغز من مسیر رو یادش میره و نتیجه رو فقط نگه می داره) و اینگونه شد که وقتی رفت همه ی دنیایم به هم ریخت، به خاطر اینکه جای خدا را گرفته بود، و اینگونه شد که همه چیز خراب شد و به هم ریخت، همه چیز از دست رفت

و آن روز اول، چه شد که این روی گردانی اتفاق افتاد؟ روز اول نبود، یکی از آن روزهای آن وسط بود، که کم کم گمان بردم همه چیزها در او هست و بیرون او هیچ نیست، همه معیارها او شد، همه چیز او شد، به هر قیمتی همه چیز او شد

اما چرا اینگونه؟ چرا اینقدر با پرهیز از رو در رو شدن، این همه در لفافه و در حاشیه؟ ... از سر ترس و خودپسندی، "من میتوانم تنهایی"پسندی؟ نه به این شدت ...

 خود را مطرح کردن و شبیه به دیگران بودن و دیده شدن، شاخ بودن؟ "خودم پیدا می کنم جواب را"؟ "خودم می توانم"؟ اصل و فرع را قاطی کردن (این عبارت گنگ است، یعنی موضوع اصلی را ندیدن و به ظواهر چسبیدن)؟ ... به همین شدت ...

پس تکلیف راهنمایی های غلط ب چه می شود؟ شاید تقصیری نداشت که من همه چیز را به او متکی کرده بودم و از او می طلبیدم، اما به هر حال نباید وقتی وقت نداشت با من ادامه می داد

...

سلام

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ مهر ۹۵ ، ۲۳:۲۶
الاحقر

بسم الله الرحمن الرحیم


و الذین کفروا بأیات اللهِ و لقائه اولئک یَئِسوا من رحمتی و اولئک لهم عذاب الیم

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ مهر ۹۵ ، ۱۲:۳۹
الاحقر

بسم الله الرحمن الرحیم


و سارعوا الی مغفرةٍ من ربِّکم و جنةٍ عرضُها السماواتُ و الارضُ اُعِدَّت للمتقین

الذین ینفقون فی السَّرّآءِ و الضَّرّاءِ و الکاظمین الغیظَ والعافین عن النّاس، و اللهُ یحب المحسنین

و الذین اذا فعلوا فاحشةً او ظلموا انفسهم ذکروا الله فاستغفروا لذنوبهم، و من یغفر الذنوب الا الله، و لم یصرّوا علی ما فعلوا و هم یعلمون

اولئک جزاؤهم مغفرةٌ من ربِّهم و جناتٌ تجری من تحتها الانهار خلدین فیها، و نعم اجر العاملین


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ مهر ۹۵ ، ۱۲:۳۷
الاحقر

سوره ی قصص

قال" ربِّ بما انعمتَ علیَّ فلن اکون ظَهیراً للمجرمین"

***

گفته آمد، که قرار بذار که اگه خدا گرهت رو باز کرد یه کاری بکنی (حالا منم و پای نرفتنم...)

***

در آیات انتهایی: "وَ ما کنتَ ترجوآ ان یُلقی الیک الکتابُ الّا رحمةً من ربِّک، فلاتکوننَّ ظهیراً للکافرین

***

جمع بندی دیگر آنکه مردانه شکر نعمت به جای آریم به شکل عملی، و شکر نعمت متناسب با همان نعمت باشد، و آن را در خلاف خواست خدا به کار نگیریم


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ مهر ۹۵ ، ۲۳:۴۲
الاحقر

آقای مهربانی ها

سلام

این 110 امی را به احترام جد بزرگوارتان، امیرالمومنین، به ایشان تقدیم می کنم.

افتخار ما همین است که هم اسم شماییم و گاهی نسیمی از شما دل ما را می لرزاند و خوش می کند. حسرت کش دیدن ایوان نجف هستم و نگران اینکه روزگارم تمام شود و شما را نشناخته باشم. کلام شما را روشنگر و آرامش بخش یافته ام.

ما را به خودتان آشنا کنید مولای عزیز، دست ما را رها نکنید حضرت مولا.

دوستتان دارم

(میخواستم از چیزی بنویسم که یادم نیس... شاید بعدا، فردا مثلا)

سلام


۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ مهر ۹۵ ، ۰۰:۳۴
الاحقر

وقت خراب کردن سقف ها و خود شکستن هاست


وقت خراب کردن بلندپروازی، رقابت های ناسالم و خود کم بینی، برتری جویی به هر نحو و در هر میدان، دیدن بلندی ها و بزرگی ها و بهتری های دیگران و پذیرفتنشان

وقت نخواستن هرچیزی که بقیه دارند، وقت خود بودن و خود ماندن

وقت خوش اخلاقی و مهربانی است

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ شهریور ۹۵ ، ۱۷:۲۳
الاحقر

آقای مهربانی ها

سلام

هر کسی آمد زیارت الا من، و سلام شما به همه می رسد و .... به من کمتر، کاش یک روز این بستگی باز شود.

فردا، یک روز تازه است، هست؟ خدا خدا می کنم که ربِّ، ادخلنی مدخل صدق، مثل بقیه وقتها که کردی، و اخرجنی مخرج صدق، مثل بقیه وقتها، و اجعلنی من لدنک سلطانا نصیرا، به شرطی که مثل بقیه وقتها حرامش نکنم

اوایل شما را واسطه می کردم به درمان مشکلات حق الناسی ام که سر و تهش ناپیداست، و حالا به مسائل شخصی ام

دستم را بگیرید، کمکم کنید همه ی درهای عالم برایم باب الجوادتان باشد، که نشود واردش شد و قدم آدم صدق نباشد...


فردا را به این امید آغاز می کنم که به دوستی با نامحرم چارتکبیر زده باشم

به این آرزو آغاز می کنم که آخرین شانسم برنده باشد برای معماری

به این دعا آغاز می کنم که تمرکز از دست رفته برگردد

به این دعا که پاهایم راه رفتن را دوباره فرا گیرند

به آبروی شما پیش خدا، شما را واسطه می کنم که این کمترین را، که مشتاق شماست، از زمین برگیرید و برگردانید

آمین

سلام

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ شهریور ۹۵ ، ۰۰:۳۳
الاحقر

آقای مهربانی ها

سلام

هر کسی را این چند وقت دیده ام آمده خدمت شما برای زیارت و من، همین عقب مانده ام به سلام های از دور دلخوشم. و دلم هوایی است. کی نوبت ما میشود؟ (مگه بدا دل ندارن..؟)

از روزی که دستم از دست شما جدا شده ( و نمیدانم کی و چگونه و چرا ...، حوالی تابستان دو سال پیش مثلا، به خاطر شروع یک کار خطرناک مثلا، به خاطر کوتاه آمدن از بعضی چیزها مثلا، به خاطر ندیدن دستورات مهربانانه ی پدرانه ی شما جلو چشم و پشت گوش انداختن) تا الان یک روز عادی نداشته ام، چه برسد به یک روز خوب.

(فکر کنم باید به خودم یادآوری کنم که در مقابل حسهایی که حرفهایش می آورد ضعیفم هنوز و بعد از ذهنم فکرها را بیرون کنم و آرام آرام برگردم و به بقیه ی کارهایم بپردازم، به مدد شما... :) )

در این عید قربانی به قول امام باید عزیزترین را قربانی کنیم، به قول آقا موسی باید در مسیر خدای یکتا و یگانه حرکت کنیم. من چه که بیرون از مسیر راه گم کرده ام و عزیزترین ندارم که قربانی کنم؟ منی که اسیر همه چیزم چگونه باید از اسارت بیرون بیایم؟

یک باور نصفه نیمه دارم به این که وقت شروع حرکت فقط یک حس کوچک در درون است و هیچ هدفی ظاهر نیست و بقیه اش در مسیر روشن می شود، مسیر روشن کننده است. پس چرا پاهایم بسته است؟

باید زنجیرهای تعصب را پاره کرد، باید فکرهای خودخواهانه و بسته را، فکرهای کوچک مانده و کوتاه را دور ریخت. باید (بستگی های) خود را کنار زد. باید روبرو شد و عاقبت نیاندیشید. باید نترسید و وسوسه ها را پس زد. باید تا آنجا بروی که بعد ببینی باید اسماعیلت را هم قربانی کنی. اولین قدم همین است. رفتن. پی ندایی که تو را می خواند، از درون، به سمت پاکی. به سمت نابستگی. به سمت خود-آ. باید به (نیتهای صادقانه و مخلصانه ی) خود پایبند باشی. تا آخر این راه دست خدا را ببینی...

چقدر دعای عرفه عجیب است

بابت چهل حدیث ها ممنونم

الحمدلله

دوستتان دارم

سلام

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۲ شهریور ۹۵ ، ۱۴:۳۰
الاحقر

الَّذِینَ إِذَا ذُکِرَ اللَّهُ وَجِلَتْ قُلُوبُهُمْ وَالصَّابِرِینَ عَلَى مَا أَصَابَهُمْ وَالْمُقِیمِی الصَّلاةِ وَمِمَّا رَزَقْنَاهُمْ یُنْفِقُونَ


خدایا، صبرم عطا کن


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۷ شهریور ۹۵ ، ۰۰:۳۳
الاحقر