آقای مهربانی ها سلام
این هفته اینجا باران بارید، شکر خدا. فکر کنم آنجا هم باران باریده باشد. اما هوا آنجا همیشه بارانی است. آنجا میهمانی باران است. از دلهای طوفانی، آه هایی که مثل رعد می مانند و بعدشان بغضهایی که می ترکند و چشم هایی که خیس می شوند. صورتهایی که تر شده اند، با آب زمزم وضو گرفته اند.
مهربانی و دلبری شما کار دست همه می دهد. همه را مست می کند. چقدر شما خوبید.
صحن انقلاب مثل باغ می ماند. بوی گل از همه طرف می وزد.
از شما که پنهان نیست، مدتی است گم شده ام. پیدایم کنید لطفا، به احترام همان چشمهای خسته ی عاشق، دلهای بریده ی عاشق.
خدا رو شکر، به یاری خدا، به برکت شما و به کمک شما، اوضاع آدمهای اطراف (با من) بهتر است. این خودش خیلی حرف است. خدا را شکر.
کاش همه مرا ببخشند. کاش از این برادر کوچکشان بگذرند. کاش روزهای قبل با خاطرات بهتری با این روزها پیوند می خورد
کاش این روزها با خاطرات خوبی به روزهای بعد پیوند بخورند
کمک کنید که همه فصلی نو شروع کنند، روزهای تازه با تلاشهای تازه، با خاطره های تازه.
این روزهای خوب رجب را به شما تبریک می گویم. برایمان دعا کنید لطفا.
سلام