لعنت به هر چه سال اول و سال اولی است، که حس این را در من دارند زنده می کنند که هی بگویم و هی بگویم، در مورد همه چیز نظر بدهم و هی هرچه احساس دارم بیرون بریزم و هی فریاد سر دهم، و هی بخواهم با این و آن باشم و هی بترسم و هی امید داشته باشم، و ... هی تلاش کنم
لعنت به هر چه مقدمه چینی و بازبینی است، لعنت به فکر کردن قبل از نوشتن، لعنت به هرچه داستان و داستان نویس، لعنت به هر چی درک و دریافت و برداشت، لعنت به هرچه شخصیت و کاراکتر و هم حسی، لعنت به همه ی نویسنده ها، به مقاله ها، یادداشت ها، گفت و گو ها
لعنت به هر چه سر از کار دنیا در آوردن است، لعنت به هر چه حرفها و حرکتها، نگاه ها و احساسهای نافهمیدنی که در دنیاست، لعنت به همه "اگه ... پس چرا ...؟"، لعنت به همه ی "نمی فهمم" ها
لعنت به هر چه دیوار مجازی در دنیا، با فونت های tohamaی احمقانه ی حال به هم زن نفرت انگیزشان، و arianها، و کدها و جاوااسکریپتها و هر چیز مجازی دیگر، لعنت به تایپ کردن، لعنت به بلاگفای احمق خر عوضی که سرورهایش آسیب جدی دیده اند، لعنت به وابستگی حقیقت من به مجاز شماها
لعنت به همه ی اردو معارفه ها، که هر چه بدبختی دارم از آنهاست، لعنت به همه ی عوض شدن ها، لعنت به همه ی پیرشدن ها، لعنت به همه ی دخترها، لعنت به هر چه
لعنت به همه ی نگفته های راست و گفته های دروغ، چه به خودت چه به بقیه، لعنت به دوست داشتن و نداشتن، رسیدن و نرسیدن، فراموش کردن، لعنت به حسادت، به تمایل به بروز خود، به خیالها و تصورات، لعنت به فکرهای و برنامه های اشتباه
لعنت به همه ی ساختارها و سیستمها و نظامها، لعنت به همه ی تلاشهای بیهوده برای تحمل و فهمیدن سیستمهای مریض، و بقیه ی چیزهای غیر مریض یا مریض، و همه ی چیزهای مریض، و غیر مریضهاشان بیشتر، لعنت به فرصتهای ازدست رفته، لعنت به بی هدفی، لعنت به سوختن، به باختن، به "به چه دردی می خوره؟" ها
یعنی واقعا همه ی معصومها مثل مثل همدیگرند؟
یعنی واقعا چرا من اینجوری ام که یک هو رم می کنم و دلم می خواد که همه چی متوقف بشه؟