e227
امروز دوبار... نه سه بار حس حسرت را تجربه کردم دوبار در نمایشگاه کتاب و بار اخر هم اخر شبی در اینستا
قابهایی دیدم از دیگران که دوست داشتم خودم در ان قابها میبودم خودم می افریدمشان
قابها برای ما به منزله دستاورد و ماحصل تلاش هستند نتیجه زحمتی و تلاشی که در لحظه ای برای دیگران و خودمان تجلی می کنند
مهم است که ادم قابهای شیرین داشته باشد تصویرهایی که برایش حاوی ارزش باشند
پس باید ارزشهای روشن وجود داشته باشند تا مقوم قابها باشند و البته که قابها هم وجود داشته باشند تا آدم پیش خودش روسفید باشد. اما انچه در اولویت اول باید در گرو ان بود همان ارزشهای روشن هستند
برای من البته حس رسیدن و بروز کمی ثقیل و پیچیده است چون خودم را پیش خودم کوچک میکنم، باید نامه ای را که به خودم نوشته ام مرور کنم
حسرتی که تجربه کردم، خشم و خواری میتواند بیاورد. اما با گذشت ساعتی آرام تر شدم. این حسهای ناگهان در خوشبینانه ترین حالت، نشانه هایی هستند در راه آدم که خود را اصلاح کنند. و البته اکثر اوقات صرفن داده های پرت هستند! چون به کمبودها دامن میزنند و ماشه آنها را میکشند و قفل میزنند به پای ادم
اما من اینبار آنها را نشانه هایی تلقی میکنم در چند چیز که فکر کنم و جایگاهشان را با بقیه ارزشهایم مشخص کنم، چیزهای نظیر کاری که دلم با ان باشد، معلمی، مزیتهای بای پروداکت تلاشها، توان خوب ارتباط برقرار کردن و مهمتر از همه، دویدن به سمت ارزشها نه قدم زدن
و البته صحبت کردن با ان موجودات...
به هر حال این حسرتی نه خیلی عمیق بود چون پایه های محکمی ایجاد کرده ام و نباشم را افزون میکنم انشاءالله
و البته چیزی مهم هم هست که حسرت حس شده، نسبت به سه نفری است که ازشان میخواستم عبور کنم (گریختم)! چه عجیب، الان به فکرم آمد که شاید در پرهیزم این حس حسرت و خواری نهفته است آنها این حس را در من ساختند هم حس خواری را و هم حس شناخت خود را، هم شباهت و هم بیزاری
باید کاری کرد راهی جست و کوشید، این روزها روزهای بازنگری و شروع است شروع دویدن، مثل نادر عزیز که میگفت هرجایی که آباد نشود فاسد میشود