e180
گاهی (اغلب) ناراحتم(آشفته و کلافه ام) که نتیجه ی سرمایه گذاری پدر و مادرم هستم و هییییییچ از خودم ندارم، آنها مرا پوشاندند، پایم نشستند، مدرسه ی خوبم فرستادند و ... و من تعطیل تعطیل
گاهی (اغلب) ناراحتم(آشفته و کلافه ام) وقتی می بینیم پیراهن پاره ای، گونی زباله بر دوش از خیابان می گذرد، او ندارد و من دارم، چرا من؟ چرا او؟ چرا برعکس نه؟ چرا همه نه؟ و می هراسم، یخ می کنم که وای اگر من جای او بودم اینقدر وجود داشتم زباله گردی و دستفروشی کنم، یا با شتاب صد برابر به قهقرا می رفتم، و فکر میکنم مگر آنکه یک چیزی توی وجودم پیدا بشود که تا الان نبوده، یک عرضه ای توانی چیزی
گاهی دلم میخواهد همه ی لباسهایم را پاره کنم و بریزم دور، وقتی کسی با یکدست لباس هست
گاهی فکر میکنم دیگر هرگز رستورانی نمیروم غیر از فلافلی، لعنت به این اتوکشیدگی و لاکچری
اللهم انی اسئلک من مسائلک باحبها الیک، و کل مسائلک الیک حبیبة
اللهم انی اسئلک بمسائلک کلها