e176
خدای عزیز مهربان
از هیچ چیز، بیش از حماقت نمی ترسم، اینکه همیشه در ناخودآگاهم خود را برتر از دیگران ببینم، بودنم در گرو این است که از بقیه بهتر باشم، بهترین باشم، این امانت و نعمت تو به خودم را که میل به بهتر شدن است به راه اشتباهی بیاندازم و با غرورش بیامیزم تا نتیجه اش خوار شمردن دیگران و دست بالا گرفتن خودم باشد، مگر که هستم جز بنده ای خطاپذیر که چشمش فقط به خطاپوشی توست، جز بنده ای ذلیل، با فهمی ناقص و عملی ناقصتر، که در پیشگاه عزت و علم و قدرت تو ایستاده ام و همه ی بودنم تمناست، تمنای سر به راه حق شدن (هرچند زبانم و ذهنم گویایش نباشد) تمنای ... ؟ تمنای کمک، تمنای بودن، تمنای شدن
خدای نازنین دلدار
از خوار کردن خودم می ترسم، که خوار شمردن نعمتهای توست به خودم، و خوار شمردن تو (زبانم لال استغفرک)، و مرا از مسیر حرکتی که تو برایم قرار داده ای خارج می کند و گرفتار تاریکی ام می کند.
خدای بخشاینده
بر ضعفهای من بیش از من آگاهی، کج رفتن ها و کج فهمیدنهایم را می بینی، بسیار چشم پوشی و خطا پوشی کرده ای، و بسیار بیش از لیاقتم بر من بخشیده ای، درب و داغونی ها و شلختگی هایم را ببخش، بپوشان. کمکم کن تا بهشان بر نگردم. تا ازشان رد شوم.
مرا به خودم برگردان، قدر خودم را بدانم که قدر تو را بدانم، مرا بر مسیری که باید بروم قرار بده، و به سرمنزلی که باید برسان، مرا به دیدار خودت برسان
(خیلی ریز همسر خواستم)