e172-من حلولک
آقای مهربانی ها
سلام
***
الان لبه ی شعبان و رمضان است، برای مایی که تقویممان جلالی است و شروع فردا را از غروب نمی دانیم، الان یک حالت برزخ طوری دارد. یک برزخ دلنشین.
ماه رمضانم رسمن الان شروع شد که مناجات شجریان را شنیدم با شعر مولوی. چه سحری است در این آواز؟ یاد حدیثی افتادم از امام علی، "که وقتی نشاط ندارید نماز را هم کش ندهید"، و این آواز، این آوازی از کسی که نمیدانم چقدر به خدا و رمضانش و دینش معتقد است، برایم نشاط آورده. انشاالله خیر است
بهره ی مان را از رمضان زیاد قرار دهید، از قدرش، از سوگواری امام علی اش، از روزه و نمازش، از قرآن و دعایش، از خوابش، هم کمیت داشته باشد هم کیفیت، وگرنه کیفیت داشته باشد، مهرتان بر دلمان بخورد، داغتان بر پیشانیمان، امیدتان در قلبمان، یک جور جدا نشدنی، بشویم، یک چیزی بیاید و بماند توی زندگیمان، و نرود.
(آن سوتی پارسالی هم پیش نیاید)
***
فردا تولد باباست. و نمیدانم باید چه کار کنم. اینقدر این چند وقت روابطمان آشفته بوده که نگو ... سر همین قضایای مزخرف تغییر رشته و ... تصمیم گرفتن به جای خودم
شاید مشکل اینجا باشد که نمی توانم بین حس و فکر تفکیک کنم...
همه چی خیلی از عصبانیت آن روزی که رفتم ثبت نام معماری به هم پیچید، و بعدش نشد، در این 10 ماهی که تقریبن می گذرد.
آقای مهربان عزیز، که پدر همه ی ما هستید، یک پا در میانی ریز بکنید لطفن، که ماه رمضان که تمام شد درست... بهتر شده باشد. they trust and love me، منم همین طور (البته در غیر از موارد شغل و تحصیل)