تا سپیده

کفی بی عزا ان اکون لک عبدا، و کفی بی فخرا ان تکون لی ربا

تا سپیده

کفی بی عزا ان اکون لک عبدا، و کفی بی فخرا ان تکون لی ربا

تا سپیده

جاذبه خاک به ماندن میخواند و آن عهد باطنی به رفتن
عقل به ماندن میخواند و عشق به رفتن...
و این هردو را خداوند آفریده است تا وجود انسان را در آوارگی و حیرت میان عقل و عشق معنا کند

طبقه بندی موضوعی
آخرین مطالب
آخرین نظرات
  • ۳ ارديبهشت ۹۸، ۱۰:۲۰ - مجله اینترنتی چفچفک
    یا رب...
دنبال کنندگان ۸ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید

e148-reflection

سه شنبه, ۱۰ اسفند ۱۳۹۵، ۰۴:۲۴ ب.ظ

دیشب علی رغم هشدارهای اکید اینجانب مادر عزیز اتاق بنده را طی خانه تکانی متحول کردند. و اتفاقا بیشترین تغییرات را در حساس ترین نقطه اعمال کردند، یعنی ترتیب کتابهای دم دست که حجم عظیمی دارند.

1. این اقدام واکنش شدید بنده را در پی داشت که منجر به رنجش خاطر شد.

2. خب من به شدت گفتم که به اتاق من کاری نداشته باشید! چرا باز بعد این همه اصرار من اینجوری کردن؟ چند فرضیه مطرحه:

الف) حرف منو قبول نمی کنن. نمی پذیرن. همین!

حسی که من می گیرم اینه که قبول نمی کنن حرف منو، نمی بینن که آیا اصلن من یه منطقی دارم پشت حرفم، یا صرفن دارم لجبازی می کنم. در نتیجه این اتفاق منو به این نقطه می رسونه که بگم منو نمی فهمن یا منو در نظر نمی گیرن کلن. و من رو به اینجا می رسونه که مبنای رابطه ام رو باهاشون بر "انتظارات حداقلی" بذارم، تلاش برای مفاهمه رو کنار بذارم و رویکرد خنثی ای در پیش بگیرم (راه حلی که هست اینه که دسته بندی رابطه را از "بده بستان" به "تعاون و تعامل" تغییر بدم، و بدن :| )

به نظرم دلایل کافی برای این کار دارم، چون خیلی سابقه داره که حرفم پذیرفته نشده باشه. خصوصن خصوصن خصوصن، اغلب واکنشهای خیلی خیلی شدیدی دیدم وقتی دلایلم رو گفتم. (راه حلی که وجود داره اینه که واکنشهای شدید رو از علتهای مخالفت جدا کنم)

ب) شاید در نوع بیان من چیزی بوده که اصرارم رو بی اثر کرده. لحنم بد بوده، علت کارم رو نگفتم، سابقه ی رابطه یه جوریه که نمی ذاره، یا حتی وقت کافی صرف این موضوع نکردم

مثلن در این مورد بخصوص باید می گفتم این کتابا چندین دسته ی مختلفن که هر کدومشون به علتی اونجان و ترتیبشون هم مهمه

اما خب متقابلن، من که نمی دونستم قصد تحول بنیادین در اتاقم رو کردن که! من فکر کردم (طبق قول خودشون) صرفن قراره پنجره ها رو تمیز کنن و اون کتابها هم کاری نداشت به پنجره. حال آنکه منظورشون از تمیز کردن پنجره، تمیز کردن کل اتاق بوده

قبلن هم پیش اومده که حرفهایی رو نصفه نیمه به من گفتن و توزیع این حرفهای نصفه نیمه در بین حرفهای کامل از یک توزیع تصادفی پیروی می کنه و هیچ قاعده ای نداره و برای همین برای من قابل تشخیص نیست تا واکنش درخور رو نشون بدم (واقعن قابل تشخیص نیست؟ آیا همه ی حرفها و پدیده ها جنبه های ظاهر و مخفی ندارن، و مخفی ها به مرور روشن می شن؟ پس فایده ی حرف چیه اگه قرار نیست یه چیز مخفی رو ظاهر کنه؟ من از کجا حدس بزنم منظور کی چیه؟)

از اونجایی که شفافیت در گفت و گو دوطرفه اس، من باید سمت خودم رو سفت کنم!

***

داشتم به این فکر می کردم چرا در دو پروژه ی مدیریتی ام، به نقطه ی انقطاع از جمعی رسیدم که باهم همراه بودیم. به نوعی کنار گذاشته شدم. فک کنم وجه شبه شون (علیرغم وجه تمایزهای بیشمار!) اینه که یه حرفهایی در یه نقطه ای زده نشد و تصمیماتی احساسی اتخاذ شد؛ بعلاوه این که با یه سری مشکلات عملیاتی برخوردهای احساسی شد (البته با توجه به "به خود گرفتن" های infp ها، ولی خب خیلی هجمه های عاطفی سنگینی بود امروز)

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۵/۱۲/۱۰
الاحقر

نظرات  (۲)

بسم الله

سلام
فقط دو دلیل میتونست براش قابل حدس باشه؟
مثلا نمیشه یکیش این باشه که اونا فکر کنن که شما تعارف میکنید، و میخوایید زحمت مادر نشه و برای همین میفرمایید دست نزنید خودم تمیز میکنم؟

یا مثلا اونها اینقدر اطمینان ندارن که وقتی همه خونه تمیز شد، شما هم اتاقتون رو تمیز میکنید. ترجیح میدن نقد رو به نسیه ندن.

یا فکر میکنن دارن در حقتون لطف میکنند، شما وقت نداری میخوان اینطوری کمک کرده باشن.

...
راه حل اینه که خودتون پیش قدم باشید.
یا واقعا و کامل این کار رو انجام بدید، و یا حداقل تظاهر کنید.

مثلا اعلام کنید که امروز میخوام اتاقم رو خونه تکونی کنم. همه ش رو خودم انجام میدم.رسیدم به پنجره ها یکی بیاد کمکم.
اثر ذهنی داره.
آرامش خاطر نسبی حاصل میشه براشون.

یا مثلا برید بگید یک کیسه زباله ، یا دستمال، یا ...(هر چی که در خونه شما مرسومه)، بدید میخوام اتاقم رو تمیز کنم.
بازم اثر ذهنی آرامش بخشی حاصل میشود.

من جنس خودم رو میشناسم. نمیشه فقط بگی دست نزن! 
میگه خوب بعدش؟
خودت انجام میدی؟
کی؟ چند روز دیگه؟

اینطوری مدام یک گوشه از ذهن اون جنس مونث اشغال میمونه.

پاسخ:
سلام
ممکنه، ولی علی رغم تاکیدات من بوده. میدونم ممکنه اینجوری نگاه کنن. ولی گفتم نکنین. کلن هرکی تو موقعیت منه فقط هفته ی آخر سال برا این کارا وقت داره! و مامانا ترجیح میدن 15 بهمن تا 1 اسفند کاراشونو بکنن.
...
صحیحه در مورد شیوه ی مدیریتش ...
اصلا گفتن شما در این موقعیت مهم نیست.
چون اتاق شما در نظر خانم خونه، یک عضو از یک مجموعه به حساب میاد نه یا فرد مستقل.
مواقع دیگه سال باشه ممکنه فقط بگن و رد بشن. اقدامی نکنن. ولی توی موقعیت خاص اتاق شما دیگه مال شما نیست. همون طور که در قبال خودتون احساس مسئولیت میکنن و اصرار دارن به تصمیمی که براتون میگیرن تن بدید.
حالا فرقش اینه که ممکنه زورشون به شما نرسه و کار خودتون رو بکنید.
ولی زورشون به اتاقتون که میرسه! :)

بعضی چیزها رو نمیشه کاریش کرد.
مثل یک مغازه که توی یک مجموعه است و صاحبش مجبوره تن به تصمیماتی بده که برای جمع گرفته شده.

ایناست که آدم رو میسازه ان شاء الله
پاسخ:
این باگه! من نمی گم عضو مجموعه نیست، ولی این جزء خاص قواعد خودشو می خواد!

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی