e113
سه شنبه, ۱۳ مهر ۱۳۹۵، ۱۰:۰۹ ب.ظ
فک کنم شدم مثه قوم یهود که تو بیابونا سرگردون شدن، پیدا نمیشم، تاریکی و روشنی برام مثه همن
نه مثه یوسف که چنسال بیشتر زندانی شد، یوسف پاکدامن بود، من چی...؟
دست به طلا میزنم خاک میشه، دستگیری ازم برنمیاد، هی همه چی خراب میشه، پیش نمیره هیچی، قفل شده کلن
اگه روشن ضمیری اون بیرونه و اینا رو میخونه، دعا کنه
اگه والد شفیق هست اجابت کنه که مضطرم، الان نه پس کی؟
درونم تیره شد، باشد که الان
چراغی بر کند خلوت نشینی
۹۵/۰۷/۱۳