e91-من ظلال
آقای مهربانی ها
سلام
باز هم تاخیر شد... باز هم خجالت، باز هم شرمندگی، یادم آمد اما خستگی اجازه نداد، یعنی مستولی شد، و نشد
روزهای ماه رمضان را با خوشحالی بیش از حد، دلگرفتگی از گم و گور بودن و نگرانی های مهمل از دنیا و آینده سپری می کنم. روی لبهایم، سد فقرنا بغناک و غیّر سوء حالنا بحسن حالم و اقض عنّا الدین، جاری میشود و دلم بال بال میزند مثل پروانه در طوفان، امید که پر زدنها را مامن و مثوایی باشد
چه شده، که ارتباط حقیقی با شما را می فروشم به ارتباط مجازی بی حاصل؟ سایه ام و شما نورید و دوری ام از شما تاریکی را زیاد می کند و باز غافلم؟
چقدر یاد شما تر و تازه است و من هم مثل کاهی در کهربای شما. دوستتان دارم. و عاصی ام...
فهمیدم همین چند لحظه ی پیش، که چرا ...
این گره انتخاب رشته را ممد کنید باز شود، گره بخت را هم
تشنه شبنمی از شما، محتاج دستگیری و دعایم
سلام
***
...