e7
جمعه, ۱۵ خرداد ۱۳۹۴، ۰۵:۴۱ ب.ظ
به غایت مسرورم، به دلیل اینکه یکی از همراهان عزیزمان به سنت نبوی دست یاری به دست یاری داده و از هر مملکتی گریخته و به ممکلت سلطان عشق اندر آمده.
جشن عقدشان چهارشنبه شب برگزار شد، انقدر خوب که باورت نمی شود. خانواده ی بسیار محترم و بزرگوارشان ما را آنقدر مورد لطف قرار دادند که نزدیک بود از خجالت آب شویم. خلاصه مهماننوازی و مهربانی در نهایت حد ممکن.
خودشان هم (یعنی عروس و داماد) مثل الماس می درخشیدند. خدا محفوظشان بدارد.
کاشکی می شد عکسمان را منتشر کنم!
پ.ن: ببین اصلا مشخصه، آقاهه یه عاشقِ فارقه، رادیو در کرده که آلامشو تسکین بده، هر کی ندونه، هر کی نفهمه، من که می فهمم، تابلوئه اصلا! اصلش 11 و 15 و ئه، بقیه اش بازیه.
p.s: when will I finally become independent of comments? :)
۹۴/۰۳/۱۵