e4
روسری وا می کنی، خورشید عینک می زند!
دستهگل غش می کند؛ پروانه پشتک می زند!
کفش در می آوری، قالی علامت می دهد
جامه از تن می کنی، آیینه چشمک می زند!
هر کسی از ظنّ خود، در خانه یارت می شود
گاز آتش می خورد! یخچال برفک می زند!
میوهها با پای خود تا پیشدستی می دوند
آن طرف کتری به پای خویش فندک می زند!
روبهرویم می نشینی، جشن برپا می شود
صندلی دف می نوازد؛ میز تنبک می زند!
درد دلها از لبت تا گوشِ من صف می کشند
پیش از آن، چشمت به چشمِ من پیامک می زند!
عشقِ من! این روزها با اینکه درگیرِ توام
باز هم قلبم برای قبلها لک می زند!
زندگی گرچه برای پر زدن می سازدش
عاقبت نخ را به پای بادبادک می زند!
عشق گاهی با پر قو صخره را می پرورد
گاه سنگین می شود؛ چکّش به میخک می زند
باز هم با بوسهای راه تو را می بندم و
حرف آخر را همین لبهای کوچک می زند!
***
اجتماع دو نقیضیم برای خودمان
پادشاهیم و کنیزیم برای خودمان
بر سر تخت، شما توی سر هم بزنید
ما که در چاه عزیزیم برای خودمان
گرگ رفته است از این بازی و ما خوش داریم
بی جهت هی بگریزیم برای خودمان
میزبانیم و کسی جز خودمان مهمان نیست
خانه داریم و تمیزیم برای خودمان
خودمان خواستگار خودمانیم چه خوب!
خودمان چای بریزیم برای خودمان